۹ بهمن ۱۳۸۶

34 سال بعد...


· بخشی از متن دفاعیه ی گل سرخی در دادگاه

"این سرزمین من چه بی دریغ بود
که سایه ی مطبوع خویش را
بر شانه های ذوالاکتاف پهن کرد
و باغ هایش میان عطش سوخت
و از شانه ها طناب گذر کرد
این سرزمین ِ من چه بی دریغ بود.

ثقل زمین کجاست؟
من در کجای جهان ایستاده ام؟
با باری از فریادهای خفته و خونین
ای سرزمین من!
من در کجای جهان ایستاده ام؟"
( از مجموعه ی سرودهای خفته، خسرو گلسرخی)

...زندان های ایران پر است از جوانان و نوجوان هایی که به اتهام اندیشیدن و فکر کردن و کتاب خواندن، توقیف و شکنجه و زندانی می شوند. آقای رییس دادگاه! همین دادگاه های شما آن ها را محکوم به زندان می کند. آنان وقتی که به زندان می روند و برمی گردند دیگر کتاب را کنار می گذاردند و مسلسل به دست می گیرند....در ایران انسان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه می کنند...این نوع برخورد با یک جوان، کسی که اندیشه می کند، یادآور انگیزاسیون و تفتیش عقاید قرون وسطایی ست...در ایران ما با ترور افکار و عقاید روبرو هستیم...
دی ماه 1352- دادگاه اول



· بخشی وصیت نامه ی کرامت دانشیان

"مردم ستم کشیده ی ایران همیشه فرزندان جان بر کف خود را در راه مبارزه بسیار از دست داده اند. این شرط هر مبارزه و جنبشی ست. فداکاری ها، از جان گذشتگی ها و مقاومت ها کمر دشمن را خواهد شکست. و این خام ترین خیال است که مدام فرزندان مردم در اثر خیز انقلابی کشته شوند. این خیال باطل فقط دز ذهن دشمن مردم می تواند وجود داشته باشد... مرگ، ناچیزترین هدیه ی ما برای پیروزی مردم است. هر مرگ دریچه ای ست که بر روی تباهی بسته می شود. و هر مرگ دریچه ی اسرار است که بر روی دروغ، فحشا، فقر و گرسنگی بسته خواهد شد. و آنگاه دریچه ای باز خواهد شد که از آن نور زندگی بتابد. به این نور تن بسپاریم، به این نور."
فدایی مردم، کرامت دانشیان.
29 بهمن 1352

همیشه در هر برهه ای حرف هایی هست که خیلی زود با کمی دیرتر مثل موجی یا نسیمی و یا حتی طوفانی می گذرند و بعضی حرف ها هم هست که نه تنها فراموش نمی شوند بلکه به نظر میرسه که با گذشت زمان، پایه هاشون استوارتر و ماندنی تر می شوند.
حرف های کرامت و خسرو هم شاید از دسته ی دوم هستن که بعد از گذشت نزدیک به سی سال، تغییر یک حکومت خودکامه ی پادشاهی به حکومت ولایت مطلقه ی فقیه، وقوع یک انقلاب و یک جنگ تمام عیار و . . . هنوز بوی تازگی میدن، برای جوان هایی مثل من که حکومت قبلی و انقلاب رو ندیدن و جنگ رو هم به خاطر نمی یارن.
نسل ما، اما طعم تلخ فقر، فساد، ظلم، جنایت، زندان، دیکتاتوری و . . . را خوب چشیده
حدود 35 سال پیش گل سرخی به رژیم خودکامه ی پهلوی هشدار داد، اما شاه هم مثل همه ی دیکتاتورها همه چیز را نشنیده گرفت تا زمانی که دیگر برای شنیدن هر صدایی دیر شده بود و مردم یادش را نیز به زباله دانی ی تاریخ سپردند. حالا نوبت شماهاست، بگیرید، ببندید، بزنید، بشکنید...
پس بر همین منوال بمانید و تماشا کنید که نفرین دوزخ از تو چه سازد.

هیچ نظری موجود نیست: