۹ اردیبهشت ۱۳۸۷

تقديم به تمام کسانی که با اشتياق هر هفته سريال شهريار اين ننگ جامعه ی بشری را دنبال می کنند!تقديم به کسانی که اين بی شرافت را شاعر و حتی انسان می دانند....تقديم به شما که دوستتان داشتم!!!!!!شما که به قدر تمام زجر های ما ،بی سواديد!شما که اين قدر ساده فريب شعبده بازی های صدا و سگنما!! را می خوريد!شما که دوست نداريد فضولی مثل من،خواب خوش خرگوشی تان را پاره کند!شما که هنوز خبر هولناک را نشنيده ايد....شما که ...........................................ايد!!!!

شعر شهريار در مدح هاشمي رفسنجاني و خامنه اي

اي غريو تو ارغنون دلم
سطوت خطبه‌ات ستون دلم
خطبه‌هاي نماز جمعه تو
نقشه حمله با قشون دلم

چه فسوني است در فسانه تو
كه فسانه‌ات از او فسون دلم
با دلي لاله‌گون ترا گوشم
اي لبت لعل لاله گون دلم

چشم از نقش تو نگارين است
مي‌نگارد مگر بخون دلم
عقل من پاره مي‌كند زنجير
كه به سر مي‌زند جنون دلم

من هم از آن فن و فنون دانم
كه جنون زايد از فنون دلم
كلماتت چو تيشه فرهاد
مي‌شكافند بيستون دلم

وز مواعظ كه مي‌كني آنگاه
صبر ميزايد از سكون دلم
انقلاب من از تو اسلامي است
كه حريفي به چند و چون دلم

گوهر شب چراغ رفسنجان
اي چراغ تو رهنمون دلم
كفه‌اي هم‌تراز خامنه‌اي
در ترازوي آزمون دلم

بازوان امام آنكه دگر
بي قرين است در قرون دلم
چشم اميدي و چراغ نويد
هم شكوهي و هم شكون دلم

در ركوع و سجود خامنه‌اي
من هم از دور سرنگون دلم
خاصه وقت قنوت او كز غيب
دست‌ها مي‌شود ستون دلم

او به يك دست و من هزاران دست
با وي افشانم از بطون دلم
عرشيان مي‌كنند صف به نماز
از درون دل و برون دلم

من بروني نيم خدا داند
كاين صلا خيزد از درون دلم
من زبان دلم ولي افسوس
بسكه بي همزبان زبون دلم

پيرم از چرخ واژگون و عليل
بشنو از بخت واژگون دلم
چون كماني خميده ايم ليكن
تيرآهي است در كمون دلم

طوطي عشقم و زبان از بر
جمله ماكان و ما يكون دلم
در ترازوي سنجشم مگذار
اي كم عشق تو فزون دلم

درس من خارج است و حاشيه نيست
كه دگر فارغ از متون دلم
دگرم بخشي از تن و جان نيست
دل به جانان رسيده چون دلم

شهريارم لسان حافظ غيب
شعر هم شاني از شئون دلم

منبع:به سوي سرنوشت، خاطرات هاشمي رفسنجاني در سال ۶۳، انتشارات دفتر نشر معارف انقلاب،بخش ضمائم

۳۱ فروردین ۱۳۸۷

اولی گفت سطری بنويس...
گفتم از اين همه دل تنگی؟
گفت نه از اين همه زندگی که در اطراف ما جاری است...از اين همه زنبور های وز وزووو که خواب و آسايش را از ما گرفته اند.از هر چه کلمه که با "ز" شروع می شود.
از زندان؟
از زندان!از آزادی از زندان برای يکی و در بند شدن در زندان برای ديگری...تو بنويس.
گفتم من خواب تر از ريتم کند اين دنيا بودم .از کدام زندان؟
مهم نيست از زندان!تو بنويس از کره ، ويتنام ، کوبا از ايران!تو بنويس از اوين و يا هر 4 ديواری مشکوک ديگر...
نه من هيچ وقت نتوانسته ام چنين حجم عظيمی را مکتوب کنم.
مگر نه اين که تو خود در همين لحظه محبوسی؟
محبوسم اما شکنجه ای که در کار نيست.
شکنجه؟توجيه نکن.اين همه هی هر ساعت ...
بس کن.نمی توانم.
بايد می دانستم.از همان اول بايد می دانستم که بورژووا ها پايين تر از اين حدود می پرند
ساده ای برادر؟بورژووا ها اصلا نمی پرند!

۲۶ فروردین ۱۳۸۷

تقدیم به قهرمانان آزاد شده از اوین

سرانجام در سرزميني كه دوستش مي داشته ام
دشنه اي شايد سينه ام را از هم بشكافد
شعرهايم را شعله ي خشم جلادي خاكستر كند
و آخرين سيگارم را گلوله ي دژخيمي روشن كند !

بعد از مرگم
جنازه ام را پاي بلوطي كهنسال خاك كنيد
و به فرزندانتان بگوييد
كه او
زمين را دوست داشت
انسان را دوست داشت
و سورمه را نيز
همين ! " مصي شيرواني"

۱۹ فروردین ۱۳۸۷

ناگفته هاي پرونده نشريات دانشجويي (پشت پرده پروژه سرکوب جنبش دانشجويي) / به نقل از فعالان حقوق بشر

با گذشت يازده ماه از انتشار نشريات جعلي در دانشگاه اميرکبير، تحت فشار نهادهاي اطلاعاتي و امنيتي دادگاه تجديد نظر همچنان در تائيد حکم تبرئه دانشجويان دانشگاه اميرکبير (احسان منصوري ، مجيد توکلي و احمد قصابان) تعلل مينمايد تا عاملان و آمران پروژه سرکوب دانشجويان مجال عمل بيشتري يابند و شايد هم در فضاي به دور از عقلانيت و انسانيت بدون وجود هرگونه مدرک و دليلي و تنها به صرف کينه و انتقام جويي از دانشجويان ، احکامي را متوجه دانشجويان سازند و اين در حالي است که از ابتداي پروژه ، رفتارهاي غيرانساني صورت گرفته به حدي بود که تنها خواسته فعلي حاضران پشت پرده پروژه ، مسکوت ماندن اين رفتارهاست.بازداشت خيل عظيمي از دانشجويان به صورت مستقيم يا غير مستقيم پس از انتشار اين نشريات (حتي تا شش ماه پس از انتشار نشريات) و رفتارهاي غير انساني فراوان در طول دوران بازداشت همچنان پس از يازده ماه با حضور سه دانشجوي دانشگاه اميرکبير در وضعيتي نامطلوب در زندان ، حکايت از ادامه اين پروژه دارد . با توجه به عدم نتيجه گيري در اين پرونده و احتمال ادامه برخوردها با دانشجويان و چه بسا برخورد با فعالان مدني و سياسي در ايران لازم دانسته شد برخي مسائل پشت پرده و ناگفته هاي فراوان اين پرونده طرح گردد تا از يک سو واقعيت برخوردها و بازداشتها عيان گردد و از ديگر سو نيت عاملان و آمران اين پروژه بر عموم آشکار گردد .آنچه که در ادامه مي آيد برخي اتفاقات ويژه در طول روند بازداشتها ، بازجويي ها ، حضور در بند امنيتي 209 ، صحبتهاي ضابطان اطلاعاتي و امنيتي ، رفتارهاي معاونت امنيت دادستان تهران ، شرح اتفاقات خاص دادگاه انقلاب و عمومي و تجديد نظر به همراه شرحي از نوع و شدت شکنجه ها ميباشد . البته مطالب فراواني توسط دانشجويان زنداني و ساير دانشجويان آزاد شده عنوان شده است که برخي از آنها با اجازه ايشان به اختصار طرح ميگردد که انتظار ميرود در آينده شرح کامل اتفاقات و وقايع در کنار نظرات ايشان منتشر گردد . (جهت تسهيل در درک و فهم مطالب سعي بر ذکر مطالب براساس نقل قول مستقيم از دانشجويان صورت گرفته است )مورد اول اگر چه پرونده مورد بحث که با نام پرونده نشريات دانشجويي شناخته ميشود با انتشار نشريات و انتساب آن به فعالان دانشجويي دانشگاه اميرکبير و انجمن اسلامي پلي تکنيک و بازداشت دانشجويان شروع شد . ولي انتشار آن چهار نشريه جز يک حاشيه جزئي در طول بازجويي ها مطرح نبود و سئوالات بازجوها و حساسيتهاي دستگاه اطلاعاتي به مباحثي ديگر به ويژه فعاليتها و روابط بازداشت شدگان که اکثراً از اعضاي اصلي و فعال انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه امير کبير بودند ، معطوف ميشد ولي آنچه که از رفتارها ، گفتگوها و سئوالات مسئولان و ضابطان اطلاعاتي و امنيتي استنباط ميگرديد ، دال بر پروژه اي هدفمند از سوي عده اي خاص جهت سرکوب فضاي دانشگاه بود . پروژه اي که در خلال آن نشريات پرتعداد و پرمحتواي پلي تکنيک همگي توقيف ميشدند و انگشت اتهام به سمت انجمن اسلامي نشانه ميرفت تا آخرين تلاشها جهت نابودي اين تشکل پرسابقه صورت گيرد . وقتي چندين سال تلاش دستگاه اطلاعاتي و امنيتي در به دست گرفتن فضاي پلي تکنيک بي حاصل مانده بود . اينبار پروژه اي ويژه در نظر گرفته شده بود پروژه اي که نه تنها انجمن اسلامي پلي تکنيک را هدف گرفته بود که در زياده خواهي خاص دستگاه اطلاعاتي ، دفتر تحکيم وحدت ، احزاب ، گروهها و نهادهاي مدني ، اپوزيسيونهاي داخلي و خارج از ايران را نيز نشانه گرفته بود و با هم کاسه کردن ايشان در جفا کردن ، در گناه هر يک همه سهم ميبردن درحالي که از لطف و حمايت هر يک ديگران کم بهره بودند . در اين ميان ما نيز که در دسترس بازجوها بوديم ميبايست به نظاره هزار بي اخلاقي و ددمنشي مينشستيم و شايد اگر تدبير ما نبود شرايط بسيار بدي رقم ميخورد . وقتي ما ميديديم که وزارت اطلاعات به هيچيک حاضر نيست از اهداف پروژه خود کوتاه بيايد ترجيح داديم قسمتي از سناريوي وزارت را به شکل هنرمندانه اي بپذيريم و با پذيرش اتهام توسط خودمان و عدم اجازه به کشيده شدن آن به سطح تحکيم و احزاب و گروههاي ديگر به محض قرار گرفتن در مقابل محاکم قضائي با استناد به مواد سراسر کذب پرونده به تکذيب اعترافات کذب تحت فشار و شکنجه دوران بازجويي بپردازيم که همين امر را نيز در طول دوران بازداشت در مراحل بازپرسي ، دادگاه انقلاب و دادگاه عمومي و دادگاه تجديد نظر به انجام رسانديم و مهمترين علت اينکار نيز هماهنگونه که گفته شد اين بود که ميترسيديم در صورتي که بازجوها نتوانند از ما نتيجه اي بگيرند شايد به سراغ داشنجويان ديگري بروند و همين مسير ادامه يابد تا پروژه آنها تحقق يابد پس سعي کرديم با اطلاعاتي که از پرونده بدست آورده ايم و اعترافات و مدارک موجود در نزد بازجوها سوار بر پروژه آنها شويم .شماره دوم يکي از مسائل مورد ابهام براي ما ترکيب بازداشت شدگان ارديبهشت و خرداد ماه بود که تا اندازه اي تحليل هدفمندي بازداشتها را مورد ترديد قرار داده بود ، در طول بازجويي ها بارها پيش مي آمد که در اين مورد (با توجه به بازجويي ها پيرامون فعاليتهاي چند ساله اخير انجمن ) اعتراض و سئوالاتي را مطرح ميکرديم و به دنبال پاسخ ميگشتيم که از صحبتهاي بازجوها اين نتيجه حاصل ميشد که اهداف مورد نظر آنها با بازداشت افرادي خاص (پنج ، شش نفر) انتساب برخي اتهامات به انجمن اسلامي پلي تکنيک ، دخيل دانستن نقش تحکيم و برخي احزاب ، تائيد ارتباط ويژه با گروههاي خارج از ايران و ... تامين ميگرديد که تلاشها جهت اخذ اعترافات در اين راستا صورت ميگرفت که در اين زمينه با توجه به وضعيت خاص پيش آمده و تدبير بازداشت شدگان در انحراف از اهداف دستگاه اطلاعاتي و ترسيم يک سناريوي دانشجويي ، حاضران پشت پرده پروژه نتيجه زيادي کسب نکردند . يک بحث اساسي پيرامون شروع بازداشتها با چهار مدير مسئول نشريات بود . در حالي که بازجوها مدعي بودند هر کسي را بخواهند بازداشت ميکنند ولي از صحبتها و رفتارهاي بازجوها به نظر ميرسيد که از نظر آنها بازداشت مديران مسئول دليل داشت و از نظر قانوني مقدور بود و اساساً آنها ترجيح ميدادند پروژه بازداشتها از مسير فعالان نشريات نيز عبور کند و شايد حساسيت کمتري نيز در مورد بازداشت ايشان وجود داشت و پس از آن با توجه به اعترافات احتمالي مديران مسئول، اعضاي فعال و اعضاي شوراي مرکزي انجمن اسلامي بازداشت ميشدند و سپس پروژه کاملي براي سرکوب جنبش دانشجويي و گروهها و نهادهاي مدني و احزاب و گروههاي منتقد ديگر پيگيري ميگرديد ولي آنچه به نظر ميرسيد ترجيح بر بازداشتهاي مديران مسئول عضو انجمن و مديران مسئول ميانه رو تر و مديران مسئول مستقل در کنار هم بود تا در ظاهر بحث سرکوب انجمن در ميان نباشد و هم پيامي براي تمامي مديران مسئول نشريات باشد که در مورد فعاليت نشرياتي خود دقت بيشتري به خرج دهند قرار بود پس از اخذ اعترافات از مديران مسئول پيرامون برخي مسائل زمينه بازداشتهاي بعدي فراهم گردد که در اين زمينه با عدم موفقيت سناريوي دستگاه اطلاعاتي در برابر استقامت و هوشياري بازداشت شدگان نهايتاً تغييراتي در اهداف پروژه صورت گرفت که شايد اگر دقت بيشتري در اعترافات صورت ميگرفت نتايج بهتري هم صورت ميپذيرفت که با توجه به نيات اصلي پروژه بي ترديد اين وضعيت نميتواند شکست براي جنبش دانشجويي و فعالان پلي تکنيک محسوب گردد.مورد سومنگاه بازجوها در مورد فعاليتهاي سياسي مجموعه بسيار خاص بود . تصور ايشان بر ترس جنبش دانشجويي در ارتباط با گروههاي سياسي مختلف ، ايشان را به تهديد ما به کشف ارتباطات وا ميداشت در حالي که ما دليلي براي انکار ديدارهاي صورت گرفته و روابط موجود نميديديم درمورد گروههاي اپوزيسيون خارج از کشور لحن تهديد آميز و عبارات کلي به کار ميرفت . اگر چه به واسطه دانشجو بودن و پلي تکنيکي بودن ما، اسم افشاري بيشتر ذکر ميشد . ولي گاهاً در کشف ارتباط با سازمان مجاهدين خلق تا دستگاههاي اطلاعاتي غربي تلاشهاي وِيژه اي از سوي بازجوها صورت ميگرفت که براي ما بسيار احمقانه به نظر ميرسيد که چقدر بازجوها از فضاي واقعي فاصله دارند . در مورد ارتباطات و رفت و آمدهاي داخل نيز حساسيت ويژه معطوف به سه حزب مشارکت ، سازمان مجاهدين انقلاب و کارگزاران بود و به کرات اسم عطريانفر و تاج زاده در صحبتهاي بازجوها به گوش ميرسيد (از نبوي ، آرمين ، خاتمي، رمضانزاده ، يزدي و مرعشي هم صحبت به ميان مي آمد) البته از عباس عبدي در موارد خاصي سخن به ميان مي آمد و نوعي نگاه ويژه به سعيد حجاريان کلام پرترديدي را از باجوها موجب ميگرديد که نشان ميداد فعاليتها و ارتباط او با دانشجويان مورد کنجکاوي بازجوها بوده است و شايد هم سعي در محک و نگاه دانشجويان به طيف منتقدتر اپوزيسيون داخل بود .بازجوها در يک فضاي بسيار تخيلي از ما ميخواستند که نوعي نقش براي احزاب در تنشهاي دانشگاه قائل شويم و حتي اموري را به ايشان منتسب نماييم که پس از پي بردن به غير واقعي بودن اين خواسته خود از آن دست برداشتند . البته بعدتر شنيديم گويا افرادي از فعالان سياسي منتقد پس از اتفاقات ارديبهشت 86 پلي تکنيک عليرغم تهديدهاي فراوان به منظور سکوت در برابر ترک تازيها در دانشگاه به حمايت از دانشجويان پرداخته اند و در حد توان در روزنامه ها و سايتهاي خبري خود جانب حقيقت را گرفته و حامي اخلاق و انسانيت گرديده و مسير تماميت خواهان و انحصار طلبان را سد کرده بودند که شايد همين امر موجب عصبانيت دستگاه اطلاعاتي بوده است .مورد چهارمدر طول دوران بازجويي بيشترين تلاش جهت تغيير رفتار ما و برگشتن از مواضع و عقايدمان صورت ميگرفت . خواست بازجوها در بدو امر شناخت دقيق ميزان دانايي و آگاهي ما و درک از توانايي ها و مهارتهاي ما بود تا بتوانند بر اساس ذهنيت و خواست دستگاه اطلاعاتي در آينده علاوه بر استفاده هاي حين بازجويي از ما و مطالب اخذ شده استفاده نمايند . در اين راستا گاهي طرح دوستي و وعده و وعيدهاي خاص به ما داده ميشد تا در قبال همکاريهاي لازم امکانات و موقعيتهايي را کسب نمائيم . طرح اين موضوع اگرچه با همه بازداشت شدگان نبوده (به قوت و جدي با همه طرح نشده) ولي در مورد برخي بازداشت شدگان صورت پذيرفت . و همچنان نيز پيگيري ميگردد ، شنيده ام که برخي از بازداشت شدگان سال 86 تماسهايي را از طرف کارشناسان وزارت داشته اند . بهرحال آنچه که از استنباط ما از شرايط بازجويي بود ، اولويت همکاري فعالان بازداشت شده با وزارت بود چون اين افراد پس از بازداشت هم موقعيت مناسبي در ميان دانشجويان مي يافتند و هم اينکه با توجه به حضور در ميان دانشجويان آگاهي هاي بيشتري نسبت به افراد ديگر از مسائل و محافل دانشجويي داشتند .البته اولويت اصلي و هدف و نتيجه مورد نظر کارشناسان وزارت در مورد بازداشت شدگان ، تضمين عدم ادامه فعاليت اين دانشجويان و روشن نشدن اتفاقات و شکل بازجويي ها و برخوردها بود که شايد برخي از تماسها در همين راستا و به همين منظور صورت ميپذيرد . زيرا در صورت ادامه فعاليت از سوي اين افراد هزينه بازداشتها و برخورد براي دستگاه اطلاعاتي و امنيتي بيشتر خواهد بود . بنابراين تلاش اين خواهد بود که اين افراد منزوي و غيرفعال شوند .مورد پنجمنوعي توهم توطئه در سراسر بازجويي ها وجود داشت و بازجوها نسبت به کليه فعاليتهاي ما نوعي ترس داشتند شايد دامن زننده اين مسئله صحبتهاي برخي از دوستان هم بوده باشد که حتي اين امر موجب اتفاقات ناخواسته اي در پروژه گرديد . اتفاقاتي که پرونده را بيشتر تحت تاثير توهمات و ترسها قرار داد تا واقعيت البته ثمره اين توهمات نيزبرخوردهاي غير عقلاني و سئوالات بي ارتباط از ما بود . نوعي شکايت و دلخوري خاص نسبت به شعار آزادي و دموکراسي به عنوان مطالبات اصلي مجموعه ما داشتند . از برنامه هاي متنوع و تريبونهاي بزرگ و پرمخاطب ما عصياني بودند . روشن کردن شمع ، استفاده از بازو بندهاي نمادين ، استفاده از پوسترها و پلاکاردهاي فراوان در برنامه ها ، نامگذاري برنامه وشعارهاي منظم بسيار مورد خشم و کنجکاوي بازجوها بود . (به ويژه در مورد چند برنامه خارج از دانشگاه) مايل بودند دليل نامگذاريها و تعيين کننده نامهاي برنامه ها را بدانند «دانشگاه آزاد ، منتقد دولت» ، «آزادي بايد زنده بماند» ، «دانشگاه در حصار ميله ها» ، نامهاي برنامه هاي سال 85و 86 انجمن بود .( قبل از بازداشت ما ) که بازجوها بيشتر ما که بازجوها خواستار تعطيل شدن اين برنامه ها بودند ولي پاسخي که مي يافتند اين بود که تا زماني که آزادي در خطر است خواهيم بود «آزادي بايد زنده بماند » که منطق هم اين پاسخ را ايجاب ميکرد ولي متاسفانه اتاق بازجويي فضاي منطق و عقلانيت نبود و پاسخ هر استدلال مشت و لگد و فحاشي و ناسزا گويي بود . در هر جاي بازجويي ها وقتي که صحبت به سمت و سوي فعاليتهاي انجمن ميرفت به اموري اشاره ميشد که ما مدعي بوديم انجام نداده ايم عباراتي از طرف بازجوها شنيده ميشد که «شما در اين چند سال هر چه خواسته ايد در تريبونها و برنامه هايتان گفته ايد ، هيچ حدي قائل نبوده ايد ، کاري نکرده اي نداشته ايد ، سخني نداشته اي نداشته ايد و...» و اين نشان ميداد که چقدر از تجمعات دانشجويان از دور هم جمع شدن و صحبت کردن دانشجويان ترس داشتند . ولي در اين ميان اصلاً به اين موضوع توجه نداشتند که اگر دوهزار دانشجو يکصدا شعاري را سر ميدهند حتماً ايرادي وجود دارد حتماً کمبودها و ضعفهايي وجود دارد و اين اعترافات را ميتوان به فال نيک گرفت و در حل مسئله کوشيد نه سرکوب دانشجو . عليرغم صحبتهاي ما در اين باره بازجوها فقط به فکر گوشمالي و انتقام از ما بودند ، در خلال صحبتها هميشه انجمن اسلامي را مقصر قلمداد ميکردند و ثمره اين فضاي سراسر اعتراض دانشگاهها را فعاليتهاي انجمن ميدانستند که اينک ما به نمايندگي از انجمن مستحق هر تنبيه بوديم و اساساً برخوردها از سر کينه صورت ميپذيرفت . در حالي که ما مدعي بوديم فضاي فعلي و نابساماني هاي دانشگاه محصول عملکرد غلط و بي عدالتي ها و خرد ستيزي هاي مديريت و حاکميت است ، متاسفانه از آنجايي که اتاق بازجويي محل استدلال و حجت نبود ثمره طرح اين موضوعات جز شکنجه هاي خارج از تصور از سوي بازجوها نبود . مورد ششمدر مورد شعارهاي برنامه هاي چند سال اخير حساسيت ويژه اي داشتند در مورد تک تک شعارها و علت بيان آنها و همچنين طراحان و مجريان آن از ما سئوال ميپرسيدند اگر چه در مورد شعارهايي چون «وزير بي لياقت (بي کفايت) استعفا ، استعفا» يا «محمود احمدي نژاد ، عامل تبعيض و فساد» يا «فلسطين را رها کن فکري به حال ما کن» بحثي در کار نبود (گويا خود آنها نيز اين شعارها را قبول داشتند) ولي با برخي شعارها اساساً مشکل داشتند و بحثهاي مفصلي در آن موارد صورت ميگرفت از جمله شعارهاي «زنداني سياسي آزاد بايد گردد» ، «دانشجوي زنداني آزاد بايد گردد» بحث اساسي اين بود که به شما ربطي ندارد که زندانيان سياسي آزاد گردند و ما هم در جواب مدعي بوديم شعار اصلي ما آزادي دانشجويان بوده است و در بدو امر مطالبات سياسي کمتر مورد نظر بوده است ولي وقتي شما (دستگاه هاي غيردانشگاهي) وارد دانشگاه ميشويد ، وقتي دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي وارد دانشگاه ميشوند ، وقتي پليس و نهادهاي پادگاني با دانشجويان برخورد ميکنند ، آنگاه ديگر ماندن در سطح مطالبات دانشجويي احمقانه خواهد بود . وقتي دانشجو توسط وزارت اطلاعات بازداشت ميشود ، او يک زنداني سياسي شده است و اين محصول عملکرد غلط دستگاههاي اطلاعاتي است چرا مسائل دانشگاه را بايد نهادهايي از بيرون دانشگاه حل کنند . گر چه بسياري از دوستان ما حتماً به ياد خواهند داشت که خود ما هميشه تفکيک بين اين دو شعار قائل بوديم و مطالبه شعارها را متفاوت از هم ميدانستيم ولي گويا امروز عدم تفکيک آنها عقلاني تر به نظر ميرسد . (چون برخوردها با دانشجويان کاملاً سياسي شده است) در مورد شعارهاي « بسيجي برو گمشو» يا «نظامي برو گمشو» بسيار تعصبي برخورد ميشد و با ما رفتارهاي غيرانساني هم صورت ميگرفت ولي بيان اين شعارها ربطي به شخص ما نداشت و نظامي ستيزي در فضاي دانشگاه آنقدر بديهي است که احتياجي به توضيح نداشت . در ضمن تنها دليل وجود حمايت از تشکلهاي شبه نظامي و رفتارهاي پليسي و پادگاني در دانشگاه نظامي خوئي و عقلانيت گريزي عده اي خاص بود . البته آنجايي که بحث اين شعارها و استفاده از آن در مورد احمدي نژاد مطرح بود عصبانيت و تعصب بازجوها بيشتر هم ميشد که منجر به شکنجه ما ميگرديد . با بحث شعارهايي چون «پليس به اين بي غيرتي هرگز نديده ملتي» ، «مردم چرا نشستيد اينجا شده فلسطين» کشيده ميشد که هم تداعي شعارهاي انقلاب 57 بود (ارتش به اين بي غيرتي ...) و هم اينکه مخاطب آن عمدتاً فضاي بيرون دانشگاه و تجمعات خاص بود که در آن حمايت مردم نيز در قالب شعارهايي چون «اي مردم آزاده حمايت حمايت» خواسته ميشد که از اين بابت بازجوها نگراني ويژه اي داشتند ولي واقعيت اين بود که هيچيک از اين شعارها ربطي به ما نداشت . اما مهمترين شعار و حساس ترين آنها که از سوالهاي اساسي دوران بازجويي هاي ما نيز بود ، شعار «مرگ بر ديکتاتور» بود که اين ديدگاه با شعار «حکومت زور نميخواهيم ، دولت مزدور نميخواهيم» همراه ميشد و در مورد هدف شعار سئوال ميشد . از يک سو اين شعار در اکثر برنامه هاي ما استفاده شده بود و اساساً ربطي به شخص ما هم نداشت و از سوي ديگر پاسخگويي به اين شعار در اتاق بازجويي کار بسيار سختي بود . بازجوها با اشاره به تيتر يکي از نشريات ما که «در روزي که پينوشه مرد ، پلي تکنيک يکصدا فرياد زد مرگ بر ديکتاتور» خواهان پاسخگويي ما در مورد شعارها بودند يا با اشاره به سال 78 و شعارهايي که به صورت علني نام شخص اول مملکت در آن آورده ميشد شايد به ما يادآوري ميکردند که حق شما هماهنگونه برخوردها ميباشد ما نيز در تائيد شعارها و سخنهاي خود ، رفتارها و عملکردهاي بخشهاي مختلف حاکميت را گوشزد ميکرديم ، تعطيلي نشريات ، اخراج اساتيد ، تعليق هاي تحصيلي ، بازداشتهاي دانشجويان ، شکنجه هاي موجود ، برخورد پليسي با دانشجويان ، ممانعت از بيان نظرات و... همگي مصاديق ظلم و مويد شعارهاي ما بود که ما مدام آنها را بيان ميکرديم و ميگفتيم با تعطيلي اين موارد و جلوگيري از هرگونه ظلم و بيعدالتي مسلماً اين شعارها و تجمعات به پايان خواهد رسيد و گرنه برخوردها در جهت تائيد راه و سخن ما خواهد بود . متاسفانه در حالي که ما مايل بوديم اين مسائل حل شود و راه حل هايي ارائه گردد ، بازجوها فقط به دنبال پاک کردن صورت مسئله و قطع شدن اين روند بودند .مورد هفتم از همان ابتداي بازجويي ها ، بازجوها در جايگاه مدافع بسيج ، نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاه و مديريت قرار گرفت و به تصويه حساب هاي تمامي اختلافات چند سال اخير ما در دانشگاه پرداختند . هميشه به ما گفته ميشد که فکر کرديد اينجا هم دانشگاه است و مي توانيد چند تا دانشجو را دور خودتان جمع کنيد و هر کاري مي خواهيد بکنيد ، الان چه کاري مي توانيد بکنيد ، حالا صحبت کنيد ، حالا تريبون بگيريد ، حالا اگر مي توانيد مطالباتتان را منتشر کنيد ، حالا بگوئيد بسيجي ها بروند ، حالا تابلو نهاد را پائين بياوريد ، حالا دفتر مديريت را قروق کنيد و ... و اين نشان از اين داشت وقتي مديريت و بسيج و نهاد و وابستگانشان در دانشگاه نتوانسته بودند در برابر خواست دانشجويان پيشرفتي در کنترل فضاي دانشگاه داشته باشند اينک اين پروژه براه افتاده است . ما هر چه تلاش مي کرديم با بيان حقايق دانشگاه دلايل بروز اين مسائل را عنوان کنيم و در حل مسئله مفيد واقع شويم به دليل اينکه بر حقيقت اين مسئله که ضعف و ناتواني مديريت در اداره دانشگاه ، رفتارهاي غير عقلاني و غير آکادميک مديريت و نهاد رهبري و فقر و دانايي و توانايي گروه هاي وابسته و بسيج در دانشگاه تاکيد مي کرديم و اشاره مي کرديم که نمي توان با سرکوب انجمن و دانشجويان راه درمان مشکلات را يافت . ولي متاسفانه بازجو ها در دفاع و توجيح عملکرد هاي غلط اين مجموعه ها به انتقام از دانشجويان و برخورد با ما مي پرداختند و گاه در جايگاه عضو دگمي از اين مجموعه ها فقط به حفظ مجموعه اشان مي انديشيدند .مورد هشتم مهمترين هدف بازجو ها از بازداشت هاي صورت گرفته در پلي تکنيک ، تعطيلي انجمن اسلامي پلي تکنيک بود . بر همين مبنا در طول بازجويي ها تلاش ويژه اي صورت مي پذيرفت تا از بازداشت شدگان عليه ساير دانشجويان ( چه بازداشت شدگان و چه ساير دانشجويان ) اعترافاتي اخذ گردد و با يافتن اختلافات ميان آنها از آن مطالب استفاده کنند . معمولا اگر بازجو ها يافته اي داشتند به نقل از يکي از دانشجويان که اختلافاتي با فرد مورد نظر داشت آن مطلب را منتقل مي کرد و يا اخبار کذبي از اقدامات منصوب به افرادي خاص که حساسيت فرد را بر مي انگيخت منتقل مي کردند و از اين طريق به تشديد اختلافات و تضعيف روحيه بازداشت شده ها مي پرداختند . البته جز چند مورد جزئي در ساير موارد بازجو ها به نيات خود نرسيدند که با توجه به اينکه آنها در پي اين بودند که اين اختلافات دامنه دار گردد و به بيرون منتقل شود مي توان گفت در اين هدف خود شکست خوردند . در طول دوران بازداشت بازجوها هميشه بر عدم حمايت ساير دانشجويان از بازداشت شدگان تاکيد مي کردند که براي ما پلي تکنيکي ها کاملا واضح و مشخص بود که هيچ گاه حمايت دانشجويان را از دست نخواهيم داد . نکته ديگر که شايد مهم باشد ادعاي بازجو ها مبني بر اين بود که «ما دائماً پيامهايي را براي شما پلي تکنيکي ها مخابره مي کرديم ، شما مسيري را مي رفتيد که ما مي دانستيم به اين نقطه خواهد رسيد ، شما ما را مجبور کرديد که به اين شکل با شما برخورد کنيم » که به درستي متوجه پيام هايي که مي بايست در مورد احتمال وقوع اين برخورد ها ما را به يقين برساند نشديم مگر اينکه هر چه مطلوب مديريت و نهاد نمايندگي رهبري و بسيج و وابستگان ايشان در دانشگاه باشد ، مي بايستي کم و کاست اجرا و پذيرفته شود .مورد نهم از همان ابتداي بازجويي ها آنچه که منشاء اعتراض و مورد اعتراض و منبع سوالات بازجويي ها بود مطالب نشريات منتشر شده در يکسال گذشته پلي تکنيک بود . در ابتداي بازجويي ها مطالب گلچين شده توسط بسيج دانشگاه امير کبير که تحت عنوان بيانيه شماره 2 در 11 ارديبهشت ماه منتشر شده بود مورد استفاده قرار ميگرفت ولي بعد تر اصل نشريات و مجموعه اي از نوشته هاي تعدادي از بازداشت شدگان در اختيار بازجوها قرار گرفت . در اين بين نقطه بسيار مهم اين بود بيانيه بسيج در کمتر از بيست ساعت پس از انتشار نشريات ( در صبح روز سه شنبه يازده ارديبهشت ماه ) از بيش از 50 نشريه مختلف جمع آوري شده بود که اين نشريات در طول يکسال منتشر شده بود و عبارات انتخاب شده هر يک حاوي کلمه اي بود که هر يک در يکي از مقالات آن چهار نشريه جعلي به کار برده شده بود که موجب شده ما از همان ابتدا متهمين انتشار آن را تهيه کنندگان آن بيانيه بدانيم و بخواهيم در آن مورد تحقيقات صورت پذيرد بويژه اينکه فقط دو ساعت پس از انتشار نشريات عده اي با تابلو بسيج در مقابل دانشگاه تجمع کرده اند ) نه اينکه از مطالب آنها عليه ما استفاده شود . البته بازجو ها در ابتدا مدعي بودند که مطالب آنها ربطي به بسيج ندارد ولي ما همان روز 11 ارديبهشت بيانيه بسيج را ديده بوديم و مي دانستيم اين مطالب از کجا آمده تا اينکه در هفته دوم بازجويي ها اصل نشريات مورد استناد و برخي نشريات دست بازجوها رسيد در خلال بازجويي ها بر عبارات خاص نوشته هاي سابق ما سوالات طرح ميشد و خواهان پاسخگويي در مورد درج عبارات و شيوه نگارش و نوع ادبيات حاکم بر نشريات بودند و در اين ميان حاصل طرح مسائل در اتاق بازجويي که محل استدلال و حجت نبود جز تسويه حساب هاي شخصي و انتقام گيري برخي مسائل نبود . تاکيد بيشتر حول مسائل ما پيرامون بحث ولايت فقيه و شخص رهبري بود . بازجوها در برابر سخن ما که نوشته هاي ما پشتوانه علمي و منطقي دارد و همه بر اساس دلايل و شواهد تاريخي و مدارک موجود است "، بحث خطوط قرمز و عدم اجازه براي ورود ديگران به برخي حوزه ها و ذکر برخي مسائل را عنوان مي نمودند . بازجوها نسبت به افزايش بي سابقه انتشار نشريات ما در شش ماه قبل از ارديبهشت حساس شده بودند آنها تا اندازه اي به منتشر کنندگان و عوامل دخيل در قدرت يافتن مجموعه نشريات مستقل و وابسته به انجمن پلي تکنيک آشنا بودند ولي در برخي مسائل سوالاتي داشتند . انتشار بيش از 10 نشريه در هفته هم نشريات تک برگ هم مجلات تحليلي و راهبردي چندين صفحه اي را شامل ميشد فضاي دانشگاه را تحت تاثير قرار داده بود نشرياتي که هم کيفيت طراحي داشت و هم از نظر محتوا غني بود . در بعضي از مسائل حساسيت بيشتري نيز داشتند که به نظر ميرسيد مرزهاي مورد اتهام آنها باشد که مهمترين آنها نوشته شدن اکثر مطالب مندرج در نشريات ( که گاها تحليل هاي بروز نيز بود ) توسط دانشجويان پلي تکنيک بود و از اين باب به دنبال نويسندگان مجموعه نشريات بودند . خلاصه مطلب اينکه از مهترين اهداف پروژه انتشار نشريات و نتيجه گيري نهايي آن متوقف کردن انتشار کليه نشريات پلي تکنيک و حذف چهره هاي شاخص اين عرصه هم بود . البته لازم به ذکر است که اين خواست پيشتر از سوي مديريت فرهنگي دانشگاه بارها مطرح شده بود و رفتارهاي مديريت فرهنگي دال بر توقيف کليه نشريات در پلي تکنيک داشت که نهايتا با انتشار چهار نشريه ، بلافاصله در کمتر از يک ساعت ( که اتهامات فراواني را نيز مطرح مي ساخت ) اطلاعيه توقيف موقت کليه نشريات دانشگاه از طرف روزبهاني ، مديريت فرهنگي و عامل نهادهاي امنيتي در دانشگاه صادر گرديد .علاوه بر اين اتفاق صورت گرفته از سوي مديريت فرهنگي ، رفتارهاي ديگر اين مديريت در محدود کردن نشريات و دسترسي به کليه اطلاعات نشريات و ميزان تاثير گذاري آنها همچنان اين مديريت را در مظان اتهام قرار داده است .مورد دهمابتداي بازجويي ها روال کار بر صحبت هاي بين بازجو ها و ما بود ولي با به نتيجه نرسيدن اين مسير کم کم مدارک و مطالبي ارائه مي شد که يک بخش مربوط ميشد به گزارشات مخبرين وزارت در دانشگاه ، مطالبي به واسطه همکاري هاي بسيج و مديريت دانشگاه با مجموعه وزارت اطلاعات ، همچنين اسنادي از مطالبات حراست دانشگاه که با توجه به ارائه شرحي از اتفاقات روزمره و رفتارها ما ، نشان از کنترل ويژه برخي از بازداشت شدگان در چند روز پاياني قبل از بازداشت داشت .اين گزارشات هم رفتارهاي ما به دانشگاه ، دانشکده هاي و خوابگاه ها بود و هم از جلسات مختلف و اسامي حاضرين و ساعت هاي ورود و خروج و حتي شرحي از مسائل طرح شده در جلسات و صحبت هاي بين افراد بود که براي ما بسيار جالب بود . البته قبل از اينکه پروژه بازداشت ها شروع شود ما مطلع شده بوديم که از نگهبان هاي خوابگاه ها خواسته شده زمان رفت و آمد و ميهمانان و افراد شاخص عضو انجمن کنترل گردد . در ضمن نگهبانان در درب هاي دانشگاه و دانشکده ها زمان ورود برخي از دانشجويان خواص را به دانشگاه سريعا به حراست اطلاع مي دادند . بخشي ديگري از مدارک مورد استناد مربوط ميشد به متون اس ام اس هاي بين اعضاي انجمن ، شرح مکالمات و دفعات تماس بين فعالان دانشجويي دانشگاه ، برخي از مطالب ارسال شده بازداشت شدگان از طريق ايميل ، زمان هاي خاموش و روشن شدن گوشي هاي برخي افراد و ... که بريده هايي از مطالب و پيام هاي کوتاه و ايميل هاي ما که دو پهلو بود ( به دليل کوتاه بودن و اکتفا به چند کلمه ذهني افراد ) دائما در طول بازجويي ها مورد استناد بازجوها بود آنها سعي در برداشت هاي شخصي از آن مطالب داشتند . آنچه که در اينجا مورد اهميت است سوال ما در مورد اجازه ايشان در کنترل ها و تعقيب و مراقبت ويژه بازجوها از ما بود که آيا با حکم قضائي و با صدور مجوز بوده است ؟ که ايشان مي گفتند ما براي هيچ يک از کارهاي خود احتياجي به اجازه نداريم و هر کاري بخواهيم انجام مي دهيم .از ديگر ادعاهاي بازجوها استفاده از دستگاه دروغ سنج در خلال بازجويي بود که يک طرفند و تاکتيک از سوي بازجو ها به منظور پذيرش مطالب مورد خاص دستگاه اطلاعاتي بود که هم از حقيقت فاصله داشت هم قابل استناد نبود ، بنا بر اين ما توجه اي به آن نمي کرديم .مورد يازدهم ادبيات حاکم بر بازجويي ها و لحن کلام بازجو ها سراسر فحاشي و ناسزاگويي بود ، شايد چون از همان ابتداي بازداشت با پاسخ هاي ما در دفاع از تمامي رفتارها و فعاليت ها و نوشته هاي ما روبرو شد ند ، روال بازجويي ها برخورد هاي تند و تصفيه حساب و انتقام گيري شده بود و در اين بين شايد تصور توهين هاي شخصي و ناسزاگويي و فحاشي با شدت بود ولي متاسفانه بازجو ها که هيچ حد و مرز اخلاقي و رفتاري براي خود قائل نبودند ، در کنار همه شکنجه ها ، تحقير ها و ناسزا ها ، به خانواده ها نيز فحاشي مي کردند که ذکر اين مورد به واسطه دليل ايشان است که مدعي بودند که وقتي شما به پدر ما ( منظورشان رهبري بود ) توهين مي کنيد ، فکر اينجا را نمي کرديد، وقتي ما مصداق توهين را مي خواستيم آنها به نوشته هاي چند سال اخير و تريبون هاي ما اشاره مي کرد که مشمول انتقادات و اعتراضات به شيوه حکومت داري در ايران و نقد نظريه ولايت فقيه در حوزه هاي معرفتي بر پايه دليل و حجت و توسل به اسناد و شواهد تاريخي و روائي بود که هيچ يک مصداق توهين نبود .مورد دوازدهم گاهي در طول بازجويي ها مباحث معرفتي ، فلسفي و تاريخي مطرح ميشد و گاهي نيز مجال نگاه هاي جامعه شناختي به اتفاقات ايجاد مي گرديد شاهد اين مسائل متعاقب برخي مطالب خاص ما بود ، فعاليت هاي مطالعاتي و گروه هاي بحث و گفتگوي انجمن دانشگاه امير کبير مورد عصبانيت و ناراحتي کارشناسان و بازجويان پرونده بود و نوشته هاي پخته و کار شده نشريات نيز که عمدتا در ارتباط با پروژه هاي مطالعاتي انجمن بود در طول بازجويي ها بسيار مورد بازخواست قرار ميگرفت . حساسترين مسئله از طرف بازجوها بحث ولايت فقيه و گروه روشنفکري ديني بود . با توجه به اينکه مباحث روشنفکري ديني در يکسال قبل از بازداشت ما در قالب چند گروه در چند دوره مختلف برگزار شده بود يک احساس خطري نسبت به آن وجود داشت بويژه نقدهاي نظريه ولايت فقيه نيز با تشکيل اين گروه ها قوت گرفته بود . بنا بر اين سوالاتي در اين رابطه بازجوها مطرح مي کردند که گاه تخصصي نيز ميشد . ولي آنچه که بيش از همه قابل توجه بود تعصب ويژه بازجو ها در حمايت از رهبري و ولايت فقيه بود به شکلي که هر طور شده مي خواستند در اتاق بازجويي قصه ولايت فقيه را حل کرده و ادامه نقد هاي دانشجويان در نشريات و تشکيل گروه هاي مختلف را مانع شوند که بسيار احمقانه بنظر مي رسيد . چون از يک سو اتاق بازجويي محل دليل و حجت نبود و از سوي ديگر در سقف دانايي بازجوها نسبت به مسئله با ضربات مشت و لگد و فحاشي به بحث مي پرداختند . در اين بين فحاشي هاي مکرر بازجوها و حمايت هاي آنها از برخي چهره هاي ملي سابق حوزه انديشه و فلسفه جالب توجه بود به ما گفته ميشد که شما دانشجوي فني هستيد چرا در مسائلي که به شما ربطي ندارد مطلب مي نويسيد شما نمي توانيد درستان را بخوانيد؟ . نظريه ولايت فقيه به شما چه ارتباطي دارد ؟ و حقيقتا از محقق بودن ما عصباني بودند .متاسفانه نسبت به بزرگان انديشه ورزي و معرفت شناسي با حسد و کينه فراوان به فحاشي و ناسزا گويي ميپرداختند . دکتر سروش که تاثير فراواني بر دانشجويان يکي دو دهه گذشته داشته مدام مورد فحاشي قرار ميگرفت و در کنار آن دکتر کديور ، دکتر شبستري ، دکتر آغاجري و دکتر ملکيان نيز بي بهره نبودند از نقدهاي ما بر مصباح يزدي ، آيت الله کاشاني ، شيخ فضل الله نوري و آيت الله خميني بسيار عصباني بودند . با توجه به نوشته ها و گفته هاي ما در مورد بسياري از انديشمندان اظهاراتي صورت مي گرفت که کليه اظهارات و موضعگيري ها بر اساس غرض ها و اهداف صورت مي پذيرفت . اگر چه اهداف اصلي از طرح اين اسامي و مباحث شناخت زمينه ها ي مطالعاتي ، کتاب ها و مقالات مورد استفاده دانشجويان پلي تکنيک بويژه گروه هاي مطالعاتي انجمن بود ولي آنچه که بيش از آن در اتاق بازجويي به چشم مي آمد ، بستن راه انديشه و فکر سرکوب منش نقادي و حقيقت جويي بود و خلاصه تمام آن سخنان که هميشه با شکنجه ها و فحاشي ها فراوان به پايان ميرسيد اين بود که در نقدهاي خود وارد حوزه هاي خواصي بويژه مسائل ديني نشويم و انديشيدن را کنار بگذاريم .مورد سيزدهم در طول دوران بازداشت بارها اتفاق افتاد که با معاون امنيتي دادستان تهران ( حسن حداد ) مواجه شديم . وليکن وي که مرجع بازداشت کننده ما نيز بود متاسفانه زياد مقيد به قانون نبود در زمان بازداشت علاوه بر فشارها در تفهيم اتهام مسير قانوني را طي نکردند و بعد تر نيز اين مسئله مورد اعتراض بود مدعي شدند که تقريبا همه چيز مشخص بوده و توجيح عجيبي بود . اما مهمترين صحبت هاي آقاي حداد پيرامون شکنجه ها بود که وي حدي از فشار و شکنجه را عادي و لازم مي دانست وي ميگفت " وقتي شما اعتراف نمي کنيد ، ما چه کار بايد بکنيم ؟ " که در جواب ما ميگفتيم وقتي کاري از طرف ما صورت نپذيرفته چرا بايد اعتراف کنيم و او مدعي بود مدارکي دارد عجيب بود که واقعا اگر مدرکي وجود دارد چرا هيچ وقت ارائه نشد و فقط سعي در کسب اعترافات کذب تحت فشار و شکنجه از ما شده بود . از اتفاقات جالب و ديگر اظهارات آقاي حداد پس از اعتصابات غذاي ما بود که مدعي بود که از اعتصاب غذا ها خبر نداشته و فقط وقتي وضعيت ما بحراني شد مجبور شدند رسيدگي هاي لازم صورت دهند . آقاي حداد و بازپرس پرونده ( آقاي موسوي ) و نماينده دادستان در دادگاه ( آقاي سبحاني ) در طول دوران بازداشت تمام تلاش ها را معطوف به بازداشت هاي بيشتر و نگه داشتن دانشجويان در زندان کردند و در اين مسير توجه به تهيه مدارک و مستندات لازم قانوني نداشتند و نبود مدارک در دادگاه عمومي براي اولين بار طرح گرديد از اين به بعد با فشارهاي ويژه پوشش داده شد و متاسفانه نگاه دادگاه از آن منحرف شده که تا امروز نيز ادامه دارد .مورد چهاردهم جلسه دادگاه انقلاب بشکل خاصي برگزار شد قاضي بابايي از همان لحظات نخست به برخورد با ما در جايگاه دادستان و شاکي پرونده قرار گرفت اجازه صحبت به ما داده نميشد نماينده دادستان هر صحبتي را مي خواست مطرح ميکرد. در کمال تعجب نماينده وزارت اطلاعات در جلسه حضور داشت و گزارشات خلاف واقعي را در مورد ما و انجمن اسلامي پلي تکنيک مطرح مي کرد . به وکيل ما ( محمد علي دادخواه ) اجازه صحبت داده نميشد . وقتي وکيل از قاضي بابايي خواست که تا آن لحظه صحبتي با ما نداشته ، چند دقيقه با ما صحبت کند يا اينکه يک اجازه ملاقات در زندان داده شود قاضي بابايي با لحن تندي بيان کرد که " شما چه صحبتي با هم داريد ؟ شما ( وکيل ) يک ضد انقلاب هستيد و اينها ( دانشجويان ) هم ضد انقلاب و حرف هايتان مشخص و مثل هم ، ديگر چه صحبتي با هم داريد . لازم نيست با هم ملاقات و صحبت داشته باشيد " در بيرون اتاق جلسه دادگاه يکي از مسئولان دفتر شعبه ششم با ما با لحن تندي به عنوان عده اي فريب خورده و وابسته به بيگانگان صحبت مي کرد . حال عجيب نبود از آن دادگاه که نه دفاعي از ما مي خواستند و نه طلب مدرکي شد آن راي صادر شود . سه سال حبس سقف حکم بود و قاضي بابايي طبق قانون بيشتر از آن نمي توانست راي صادر کند و اگر نيز ميزان راي ما سه نفر متفاوت بود به نظر يک تاکتيک بود وگرنه قاضي همراستا با وزارت اطلاعات مايل به صدور سه سال حبس براي هر سه نفر ما بود .مورد پانزدهم از جمله مسائل بسيار جالبي که پس از دادگاه تجديد نظر اتفاق افتاده است از اظهارات مسئولان قضائي پيرامون عدم صدور راي دادگاه مي باشد . دليل عدم صدور راي از طرف ايشان عدم پاسخگويي به استعلامات از سوي وزارت اطلاعات اعلام شده است و اين جاي سوال است که آيا دستگاه قضائي براي صدور حکم به اجازه وزارت اطلاعات احتياج دارد ؟ و يا اينکه در مواردي ابهام احتياج به توضيحات کارشناسان وزارت دارد ؟ که اين مسئله هم باز جاي تعجب دارد که در روز حضور ما در دادگاه به دليل تاخير يک ساعتي کارشناس وزارت او را به جلسه دادگاه راه ندادند که اگر انقدر حضور و پاسخ ايشان مهم بوده چرا آن اتفاق افتاده ؟ و اساسا چه اتفاقي در اين پرونده افتاده است که پس از گذشت 11 ماه و چندين کلاس گردش کار و اظهارات و جلسات متعدد دادگاه و مطالبي که در حاشيه دادگاه ها رفته و در بيرون منتشر شده ، همچين سوال مورد ابهامي در کار مانده است .مورد شانزدهم با توجه به اينکه بازجوها از ما مطالبي مي خواستند که يا با اعقايد ما متضاد بود و يا اينکه از واقعيت فاصله زيادي داشت ، پاسخي از طرف ما دريافت نميکردند و همين امر موجب شده بود که بازجوها که از ابتدا نيز با ما برخوردهاي شخصي و تند داشتند در اين شرايط به شکنجه و رفتارهاي غير عقلاني و غير انساني دست بزند . بازجوها در روزهاي مختلف از روشهاي مختلفي استفاده مي کردند و شدت فشارها و نوع شکنجه ها تفاوت هايي با ساير روزها داشت حتي " بازجوي خوب و بازجوي بد " که يک تاکتيک مرسوم بود پس از مدتي کاملا کنار گذاشته شد و نوع برخورد بازجوها همه با هم يکسان و تند و غيرانساني بود تا معيار همان برخورد هاي شخصي باشد . در مورد شکنجه ها نيز موارد متعددي وجود داشت در حالي که چشم بند مانع ديد ما بود ، ما را از راهروهاي مختلف به چپ و راست مي بردند و با نشستن و خم کردن بدن ما طي مسافت طولاني براي رفتن به اتاق بازجوي سعي در تداعي رفتن به محلي مخوف مي نمودند در حالي که اتاق هاي بازجويي در مکان يا محلي دور از سلول ها قرار نداشت . در اتاق بازجويي گاهي اوقات مدتي طولاني به حالت ايستاده ما را نگه مي داشتند ( معمولا تا 8 ساعت ) و بيشتر بازجويي ها تا 14 ساعت در روز طول ميکشيد . در موارد خاصي بازجويي ها به 38 ساعت و حتي 48 ساعت به طول مي انجاميد که براي جلوگيري از خوابيدن ما بازجويي ها بيشتر در حالت ايستاده بود در تمام طول بازجويي ها ، لحن بازجويي ها سراسر تند و با فحاشي ، توهين و ناسزاگويي به ما بود ، بازجوها تلاش ويزه اي براي تحقير و شکستن شخصيت ما داشتند و در اين ميان از توهين ها و فحاشي به خانواده ها و دوستان ما تهديد آسيب به آنها نيز مي کردند . ولي آنچه که ادعاي ما در مورد شکنجه هست نه اين موارد که زدن ضربات متعدد مشت و سيلي و لگد ، کوبيدن سر بر روي ديوار ، پرت کردن بر روي زمين ، فشار دادن پا بر روي انگشتان دست و پا ، گذاشتن زانو بر کمر ، گذاشتن پا بر روي صورت در حالي که ما را بر زمين پرت کرده بودند ، زدن ضربات به وسيله کابل ، صندلي يا فشار دادن کليد و وسايل مشابه بر روي بدن که آثار و آلام آن تا چندين روز باقي مي ماند و در همان لحظه نيز موجب خونريزي ها و کوفتگي ها متعدد بويژه در ناحيه دهان مي گرديد ، مي باشد .
گاه براي فشار هر کدام از ما را براي ديدن صحنه بازجويي ديگري مي بردند که در آن دوست ما به شدت مورد شکنجه بود و يا اينکه در حالت ياس و نا اميدي و اعترافات خلاف واقع بود که در دو حالت تاثير بسيار بدي بر ما ميگذاشت . اگر چه صداي کوبيده شدن سر و بدن دوستان به ديوار و صداهاي سيلي و مشت و لگد هاي فراوان هميشه در طول بازجويي ها ما را آزار مي داد ولي ديدن صحنه اي که سه چهار فرد به صورت همزمان در حال زدن ضربات مختلف به سر و صورت و بدن دوست ماست واقعا سخت و غير قابل تحمل بود .

محمود صالحي آزاد شد

سرانجام پس از تحمل 1 سال و 14 روز زندان، سرانجام ساعت 3 بعد از ظهر امروز یکشنبه 18 فروردین ماه"محمود صالحی" رهبر سرشناس و شناخته شده جنبش کارگری ایران از زندان جمهوری اسلامی آزاد شد.
آزادی این رهبر بزرگ و شایسته را به خانواده اش، به کارگران و همه مردم کردستان، به کارگران و همه مردم آزادی خواه ایران تبریک می گوئیم و برای "محمود صالحی" عزیز آرزوی سلامتی و بهبودی کامل و موفقیت در همه امور زندگی و مبارزاتیش را داریم.