۳ تیر ۱۳۸۷

در مملکتی که حکومت هیچ علاقه ای به فرهنگ و میراث آن ندارد قابل پیش بینی بود -مزایده ی لوازم شخصی احمد شاملو





سرمايه: پس از سال ها کشمکش و حرف و حديث های بسيار، بالاخره امروز بخشی از يادگارها و لوازم شخصی شاملو به مزايده گذاشته می شود. طبق توافقنامه ای که سال 1380 بين آيدا، سيروس و سياوش (به وکالت از سوی سامان و ساقی) امضا شد، طرفين به توافق رسيدند تا آثار و يادگارهای احمد شاملو به عنوان موزه در منزل شاملو قرار گيرد. اين توافقنامه تا سال 86 اجرا و عملی نشد تا اينکه سال گذشته مجدداً توافق شد تا آيدا سرکسيان به سياوش شاملو به عنوان فرزند ارشد شاملو وکالت دهد تا نسبت به ثبت موزه احمد شاملو اقدام کند. سياوش شاملو با اعلام خبر اجرای مزايده برخی آثار شاملو گفت: ,پس از آنکه توافقنامه به مرحله اجرا درنيامد، ما به دادگاه مراجعه کرديم و تقاضای تقسيم ترکه کرديم. سه نفر کارشناس برای قيمت گذاری لوازم از سوی دادگاه معرفی شدند و برخی از لوازم قيمت گذاری شد برخی ديگر مثل کتاب های کتابخانه شاملو غيرقابل قيمت گذاری اعلام شد., ابراهيم حيدري، کارشناس رسمی دادگستری در نامه ای که به رئيس شعبه شش دادگاه حقوقی کرج نوشته، آورده است: ,قيمت گذاری کتاب های کتابخانه مرحوم احمد شاملو مورد شکايت شاکيان نيست. بلکه اهم نظر آنها قيمت گذاری آثار دست نوشته، فيش ها و نسخ خطی استاد احمد شاملو است. اين آثار، ميراث فرهنگی کشور است و به سادگی قابل قيمت گذاری نيست. چون به اعتبار ملی و شهرت جهانی آن استاد لطمه وارد می سازد و ارزش معنوی اين آثار را محدود می کند بازتاب سياسی هم برای دست اندرکاران فرهنگی کشور خواهد داشت., اين کارشناس دادگستری در ادامه نامه پيشنهادی ارائه کرده که يا از طريق وراث و راه های قانونی اقدام شود يا از طريق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و شورای انقلاب فرهنگی دستور ويژه برای قيمت گذاری اين آثار با ارزش صادر شود. وی در انتهای نامه اش اين چنين آورده است: ,بنابراين با عنايت به اهميت موضوع، اين کار غقيمت گذاری کتاب های کتابخانه شاملوف از دست و توان اين حقير خارج خواهد بود., با توجه به اين نامه، سياوش شاملو حکم اجرای مزايده را برای آثاری که قابل قيمت گذاری هستند، درخواست می کند که در نهايت اين حکم صادر و امروز در دادورزی شماره پنج دادگستری کرج به مرحله اجرا گذاشته می شود. مصطفی ظهوري، وکيل آيدا در اين پرونده درباره موضوع مزايده گفت: ,درخواست آنها قانونی بوده و حکم مصادره هم قانونی است اما اين تنها ظاهر ماجراست., ظهوری از ارائه جزييات بيشتر خودداری و آن را به زمان ديگری موکول کرد. طبق شنيده های خبرنگار ما، لوازمی که در اين مزايده عرضه خواهند شد، تعدادی عکس و ميز و صندلی و از اين قبيل اقلام است. البته سياوش شاملو معتقد است اين مزايده به خاطر تشکيل موزه احمد شاملو برپا می شود. مراسم مزايده راس ساعت 10 صبح امروز آغاز خواهد شد.




۱۶ خرداد ۱۳۸۷

دست نوشته رفیق فریبا فیاضی بعد از بازداشت رفقا



آنها ترس شان از مرگ را سرکوب کرده اند، کاری که اگر آنها پیشتر در طفولیت میل به مادر را و ترس از اختگی ملازم با آن را سرکوب نکرده بودند ناممکن می بود.
***




پدر را مي گذارم پشت در و مادر را به خودش واگذار مي كنم
تا وقتی از خارج کردن خود بر می گردم
مدیون کسی نباشم
خانواده چه می داند خروج یعنی چه
بالا آوردن چه بویی می دهد
گه خوردن چه تفاوتی با گه کاری دارد؟
خانواده فقط می خواهد خانه را رعایت کنی و حرفهای بو دارت را برداری ببری بخوابی و
اینهمه کنترل شبکه های سیاسی را بالا پائین نکنی
خانواده دارد بالا می آورد
سیگارم را حتی درتوالت سرد ممنوع می کند
هوا بوی مرگ می گیرد
خانواده جامعه ام نیست اما شباهتشان زیاد است.
آنها سیگاریها را به کافه هایشان راه نمی دهند.
چرا همیشه در گه خوردن باقی می مانم و چاره ای نیست
چرا در گه خوردن چاره ای نداریم؟
نمی توانم ترس را پشت سر بگذارم و مادر را به پدر واگذار کنم
سرکوب از شانه هایم می ریزد
و میل تمام موهایم را به دندان می کشد
که همینطور شاعر بمانم و از تمام موهایم خجالت بکشم
دندان پدر ندیده از سوراخ دیگری کرم می ریزد
مو تا استخوانهام تیر می اندازد
بیرون آرام است
بیرون همیشه آرام است
جدا شبکه عوضی می شود
کنترل از تلفن دوستانم شماره بر می دارد
صدای دوستانم از پشت خط کنترل می شود
بعد بوق آزاد می زنند و دوستانم را می برند
مردم خودشان را به کوچه های مناسبتی می ریزند
اقلیت تنها می ماند
مردم می روند غذاهای مناسبتی جمع کنند و دسته های خرکی راه بیاندازند
اگر می توانستم پدر های بیشتری در خود از کار بیاندازم
گه خوردن از سر ورویم می بارید
من مال این حرفها نیستم رفیق باور کن
هنوز مرگ را در خود به گه خوردن نیانداخته ام
فقط از آشنایی با شما خوشبختم و شعر می نویسم
جوخه ی تیر برای بردنم بر می گردد
فکر می کند دوستانم را ملاقات می کنم
فکر می کند دروغ می گویم
فکر می کند از پوتین های چرمش می میرم
من زن این ماجرا هستم و بازی پوتین و پاشنه های بلند را از برم
بازی پالتو پوست و خز را از برم
چتر و کرابات را
تفنگ و باتوم
باید بیرون بریزیم و آشغالهای بیشتری به آلودگی شهر اضافه کنیم
چند بار مسیر عوض کنیم و از کافه ی امیر آباد سر در بیاوریم
گفتم چیزی از این بوها سر درنمی آورم
فقط نمی خواهم تو را با خود ببرند
می خندد و حرفهای تند می زند
تو برای دوستی مان بیش از حد پنجاه و هشتی هستی
نمی دانم پنجاه و هفت یا هشت
می ترسم
و تلفنم را خاموش می کنم
وقتی روشن می کنم پدرم بدجوری از جابه جایی در مادر بر می گردد و در را به من حواله می دهد
خود زنی دوباره تخم می کند به بدنم بر گردد
جای چتر از جای باتوم قابل شناسایی نیست.
زن این ماجرا نیستم اگر شلوارت را در نیاورم و پرچم آزادی را بلند نکنم
مردم این ماجرا دستهای بسته ای در بازی نمایش می دهند
و برای خودشان سیاه می پوشند
اقلیت دلخور نباشید هوا سرد است که شهر اینهمه آرام است
هوا سرد است و بنزین گیر نمی آید
هوا سرد است که سگها پاچه نمی گیرند
هوا سرد است و دوستانم کم می شوند
هوا چه مرگش شده که کسی از ما نمی پرسد برای چی دور هم جمع شده ایم
هوا بوی گه می دهد وقتی امیر آباد را پائین می آییم و امین می رود خانه اش
هوا بوی گه می دهدبابک می رود انقلاب
بیتا بدون خداحافظی جدا می شود
مصی برای بردن چیزی یادش می رود برگردد سنندج و همه تائید می کنند
هوا بوی گه می دهد
باید جای دیگری قرار می گذاشتیم.




فریبا فیاضی