۸ دی ۱۳۸۶

گفته بودم که قرار بود با يک شعر شروع کنيم...اين همان :

اين ها همه آلوده اند

دست ها آلوده ی نوشتن اند،

ملال:

قلم ها ی در زنجير.

زبان ها آلوده ی گفتن اند،

ملال:

لب ها دوخته در تبعيد.

***

های!

چه دلهره ای دارد

مشت قلم های لب بسته.

***

زمين تشنه است،

ابر ها

آماده ی رگباری دوباره اند.

های!

...

گره

قطره های لب سوخته

***

با پلک ها چه کار داری؟

نگاه!

چشم انتظار شکوفه های بهاری اند

...

29.9.86

هیچ نظری موجود نیست: