۲ دی ۱۳۸۶

سلام.

قرار بر اين بود که با يک شعر شروع کنيم.اما همه چيز که نبايد طبق قرار و مدار های از پيش تعيين شده،پيش برود!مگر وقتی که يکهو تعدادی از بچه ها را دستگير کردند،با ما هماهنگ کرده بودند؟نه آقا از اين خبر ها که نيست،عدم قطعيت رو عشقه!

ديشب هم شب يلدا بود.چراغ های رابطه هم،تاريک که چه عرض کنم،سوخته بودند!فقط چند تا شمع پشت ديوار های زندان اوين می سوخت،برای آن ها که دهانشان کمی بو می داد!پدر و مادر ها سفره ای نمادين پهن کرده بودند،و باقی قضايا...!

اما مگر به اين سادگی ها هم درد دل آدم ها کم می شود؟؟؟

نمی دانم.نه يه شب،نه دوشب،هر شب و هر شب،شب يلداست!!!(ها!بيا وسط!به ياد خواننده ی لس آنجلسی که اسم نحسش را هم حتی فراموش کرده ام!!!)

هیچ نظری موجود نیست: