۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۷

بنگرید....شعری از محب شکیب


تقدیم به دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب


بنگرید......


جهان را مات و مبهوت کرده اند
با قلبهای آتشین و دستانی خالی
امّا مُشتهای گره بسته
چون مشعلهای فروزان
بشارت می دهند فردا را
.........
چرا به تماشا نشسته اید ؟
و تنها گذاشته اید این همه جانفشانیِ
زجر کشیده گانِ باتوم خورده و اسیران به مسلخ برده را ؟
این ستاره گان با قلب و خون گرم
به جنگ انجماد رفته را
............
در جای امن و نرم وگرم نشسته اید
در پی سوداگری
طلب میکنید چمدانهای پول ته نخورده را
و انتظاج آغوش پری چهرگان دست نخورده‌ را
ای نو کیسه های به رفا و نوا رسیده پُر مُدعا
ای جُستجوگران قذرت و سلیطه های سلطه گر
ای استبدادهای بسته‌ بندی شده‌ در زرورق های شعار و تئوری
ای دلالان انسان و انسانیت

ای جبهه دروغ و فاجعه
ای ریاکاران یاوه گو
که از نیرنگ و فریب و شایعه
بر گرده انسانها نردبان ترقی خویش را ساخته اید

ای جبهه حیله و نیرنگ
کاخهایتان را بر بُنیان فریب و شایعه بنا کنید
بسان اربابانتان
از در و دیوار و سقف خانه تان خون کارگران و آزادیخواهان می چکد
دوام عُمر شما هم از اربابانتان بیشتر نیست
اي‌ لشكريان‌ هرزگي‌ها!
هر قدر هم‌ كه‌ تاريخ‌ درنگ‌ كند
به‌ زودي‌، جوانان برابری طلب ویرانتان خواهند کرد

وای بحال انسان
وقتی جانوران بحکم اخلاق انسانهارا محکوم می کنند


12/05/2008
محب شکیب
استکهلم

هیچ نظری موجود نیست: